English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2536 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blooper U اشتباه احمقانه
flub U اشتباه احمقانه
bloomer U اشتباه احمقانه
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
gawks U احمقانه نگاه کردن
gawking U احمقانه نگاه کردن
gawk U احمقانه نگاه کردن
gawked U احمقانه نگاه کردن
safe format U عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
gawped U مات و احمقانه نگاه کردن
gawps U مات و احمقانه نگاه کردن
gawping U مات و احمقانه نگاه کردن
gawp U مات و احمقانه نگاه کردن
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
ratten U بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
impair U خراب کردن
to mull a mull of U خراب کردن
demolished U خراب کردن
destroy U خراب کردن
destroys U خراب کردن
bungles U خراب کردن
demolishes U خراب کردن
demolishing U خراب کردن
impaired U خراب کردن
bungled U خراب کردن
bungle U خراب کردن
to make a hash of U خراب کردن
to break down U خراب کردن
impairs U خراب کردن
impairing U خراب کردن
to do for U خراب کردن
demolish U خراب کردن
muddled U خراب کردن
muddles U خراب کردن
muddling U خراب کردن
to bring to nought U خراب کردن
dilapidate U خراب کردن
botch U خراب کردن
botched U خراب کردن
botches U خراب کردن
botching U خراب کردن
to lay in ruin U خراب کردن
corrupts U خراب کردن
corrupted U خراب کردن
corrupt U خراب کردن
muddle U خراب کردن
amortize U خراب کردن
vitiating U خراب کردن
vitiates U خراب کردن
vitiated U خراب کردن
vitiate U خراب کردن
pull down U خراب کردن
to cut up U خراب کردن
overtumble U خراب کردن
destroying U خراب کردن
take down U خراب کردن
go to pot <idiom> U خراب کردن
to play the deuce with U خراب کردن
undoes U خراب کردن
demolition U خراب کردن
disfigures U خراب کردن
disfigure U خراب کردن
disfigured U خراب کردن
to take down U خراب کردن
mar U خراب کردن
corrupting U خراب کردن
marred U خراب کردن
undo U خراب کردن
marring U خراب کردن
demonish U خراب کردن
make havoc with U خراب کردن
demolitions U خراب کردن
wrack U خراب کردن
unbuild U خراب کردن
disfiguring U خراب کردن
cut up U خراب کردن
bungling U خراب کردن
raze or rase U بکلی خراب کردن
double foult U خراب کردن پی در پی دوسرویس
to demolish a building U خراب کردن ساختمانی
undermine U از زیر خراب کردن
to wreck U کاملا خراب کردن
over run U خراب کردن در هم نوردیدن
batters U خراب کردن خمیر
batter U خراب کردن خمیر
side out U خراب کردن سرویس
to bring to ruin U خانه خراب کردن
undermines U از زیر خراب کردن
undermined U از زیر خراب کردن
to pull down a building U خراب کردن ساختمانی
to do up U خانه خراب کردن
to tear down a building U خراب کردن ساختمانی
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
to crock up U خراب کردن یاشدن
highland U احمقانه
spooney U احمقانه
spoony U احمقانه
doltish U احمقانه
goofier U احمقانه
goofiest U احمقانه
harebrained U احمقانه
puerile U احمقانه
cockeyed U احمقانه
goofy U احمقانه
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
simple leg ride U شگک خراب کردن حریف
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to torpedo U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to break aset U خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
hand out U خراب کردن سرویس اسکواش
frustrates U فکر کسی را خراب کردن
frustrating U فکر کسی را خراب کردن
unmake U بهم زدن خراب کردن
frustrate U فکر کسی را خراب کردن
To get damaged . To become defective . U عیب کردن ( خراب شدن )
muck U خراب کردن زحمت کشیدن
goofs U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
misconstrue U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
When there is a wI'll , there is a way . U کار احمقانه
to play the fool U احمقانه رفتارکردن
dolt U احمقانه رفتارکردن
dolts U احمقانه رفتارکردن
fool's paradise U شادی احمقانه
insane U بی عقل احمقانه
potties U احمقانه مغرور
senseless U احمق احمقانه
potty U احمقانه مغرور
silly U چرند احمقانه
fatuously U احمقانه خودپسندانه
sillier U چرند احمقانه
silliest U چرند احمقانه
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
ram U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rammed U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
misthink U اشتباه فکر کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
antics U رفتارهای احمقانه و خندهدار
His behavior was stupid. U رفتارش احمقانه بود.
He behaved stupidly. U رفتارش احمقانه بود.
dido U جست و خیز احمقانه
infatuate U از خود بیخود احمقانه
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
wrecks U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com